دیروز مقالهای را با عنوان «خدا از نگاه فلاسفه در مقایسه با آنچه در متون قرآنی میشود یافت (نسبت بین خدا در فلسفه با خدا در قرآن)» از دوستی متفکر که دانشجوی فلسفه و حکمت در دانشگاه تهران است، مطالعه کردم. جدای از انگیزه و اهداف نویسنده در مورد تدقیق در مفهوم خدا از منظر آیات قرآنی، ایشان بر این باور بود که در آیات قرآنی تلاشی در جهت اثبات وجود خدا صورت نمیگیرد و اگر کوششی هم باشد به منظور اثبات وحدانیت ذات باریتعالی است. این سیاق از مواجهه آیات قرآنی با خدا، متفاوت از نگرش فلاسفه، خصوصاً فلاسفه مغربزمین به این موضوع است. فلاسفه غربی بیشترین جهاد و فعالیت فکری را در مسیر اثبات وجود یا عدم وجود خداوند به کار بستهاند و براهین مختلفی را در هر دو جبهه ارائه نمودهاند. از نظر نگارنده این سطور، علت تفاوت در مواجهه آیات قرآنی و فلاسفه غربی، تفاوت مکانیزم و طرز تفکر انسان غربی و شرقی نیست. همچنین با ادعای منطقی بودن انسان غربی و هیجانی و احساسی بودن انسان شرقی نیز نمیتوان به طبقهبندی ارزشی تمدن غرب و شرق پرداخت.
آنچه باعث این اختلاف نگرش که منتهی به مسیرهای گوناگون فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی میشود پیشفرضهای متفاوت نگرش فلسفه و آیات قرآنی است. چون فلاسفه تلاش میکردند به مسئله وجود یا عدم وجود خدا پاسخ گویند با پیشفرض عدماثباش به مواجهه فکری و استدلالی با خداوند میپرداختند. از این آغازگاه، دو مسیر منتزع شد که یکی با استدلالهای گوناگون، ره به اثبات وجود خداوند میپیمود و دیگری به ظن خویش استدلال مینمود که خدایی وجود ندارد.
در مورد مواجهه آیات قرآنی با مفهوم خداوند اما پیشفرض دیگری حاکم بود؛ ظرف زمانی و مکانی نزول قرآن، حجاز ۱۴ قرن پیش است که در آن جغرافیا و در چنان زمانی، وجود خداوند از طرف اکثریت ساکنان حجاز مفروض بود و مشکل اساسی، نه اثبات وجود خدا بلکه تنوع و تعداد خدایان بود که از جنس چوب و سنگ گرفته تا ماه و ستاره را در بر میگرفت. لذا در آیات قرآن کریم به علت مفروض انگاشتن وجود خدا که در باور همه مردم به صورت انواع خدایان متبلور میگشت، به اندازهای که تلاش جهت اثبات خدا بلاموضوع بود به همان اندازه هم باید تلاش صورت میگرفت تا وحدانیت خداوند اثبات شود. نتیجتاً مشرکان بیشتر مخاطب آیات قرآنی هستند تا کافران.
با توجه به این مقدمه میتوان فهمید که پیشفرضها و شرایط مقدم بر مسائل، چه از نوع فکری یا فلسفی آن، یا از نوع سیاسی و فرهنگی در ترسیم دیدگاه و نحوه مواجهه با آن مسائل و نیز در نتیجهای که امکان حصول از آن را دارد اهمیتی تعیینکننده و اساسی دارند. بر این اساس میتوان قائل به این باور شد که پیشفرضها دارای چنان ماهیت و تأثیری هستند که چگونگی طرح مسائل، چگونگی پیگیری مسائل طرحشده، چگونگی تلاش جهت پاسخ به مسائل، تعیین حوزه و محدودهای که پاسخها مجبور به حضور در آن حوزه و محدوده هستند، عقیم یا زاینده بودن نگرشی که از این روند حاصل میشود، را بر فرد و جناح یا طبقه یا جامعه و ساختارهای فکری، سیاسی، فرهنگی صاحب این پیشفرضها تحمیل میکند.
ساختار و چارچوب فکری، فرهنگی، روانی و سیاسی مزبور که از ترکیب و تحول این ابزارها و معیارها و روابط و تأثیر و تأثر بینشان حاصل میشود محصول تمام فعل و انفعالات فوق است خود به قفس نامرئیِ پولادینی بدل میشود که مؤثرتر و ماندگارتر و جانسختتر از هر ابزاری میشود.
از این منظر چنان دیده میشود که آسمان و هر آنچه در زیر گنبد کبود قرار دارد برای چنین جماعتی در آن ساختار و جهان معنایی دیده، شنیده و فهمیده میشود. حال اگر آن جهان معنایی و ساختار منطبق بر آن به هر علتی بر پیشفرضهای نادرست بنا شده باشد نمیتواند جوابگوی مسائلی باشد که خارج از آن چهارچوب و آن نوع فهمیدگی است؛ هرچند ساختارهای مورد نظر شاید در ظاهر یا در شرایط مقطعی و سلاخیشده از روند کلی مسائل، منطقی به نظر برسند و جوابگوی پرسشهای خودآفریده و پاسخهای خودْتحمیل باشند اما به همان اندازه از پاسخ به مسائل و معضلاتی که از بستر آن پیشفرضها برنمیخیزند عاجزند. تنش در ساختار، ناشی از طرح مسائل این چنینی است.
باورمندان به آن پیشفرضها، در اثر روابط معنایی موجود در آن ساختار، کمکم به جمود فکریای میرسند که منتهی به بتنی شدن آن باور و منطق میشود اما چالشهای جدی و طرح پرسشهای ناهمخوان با پیشفرضها، باورها و ساختارهای بتنی را به لرزه میاندازد. عقیم بودن منطق فکری و ساختار معنایی برخاسته از پیشفرضهای نادرست بهتدریج از پاسخ به مسائل باز میماند و سوالات طرحشده، پرسشگران را به این عبارت رهنمون میشود که باید سقف را بشکافند و طرحی نو در اندازند.
منطق ارسطویی بعد از ۲۰۰۰ سال صلابت و سلطنت، ناگزیر از عقبنشینی از برجهای معرفت و شناخت شد، چراکه پیشفرضها منتفی گشت.
سیاستورزان ارومیه و پیشفرضهایشان
ارومیه به تبعیت از کل کشور در حال آمادهسازی خود برای انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر است انتخابات، رفتار و پدیدهای مدرن است و سوای اینکه هر جامعهای، تعیینکنندگی و جایگاهی را برای آن در نظر دارد، بر بعضی پیشفرضهای فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی استوار است. دستهای از این پیشفرضها در پیوند تنگاتنگ و بلاواسطه با پروسه انتخابات هستند و برخی نیز برخاسته از پیشفرضهایی دیگر و همزمان، سازنده پیشفرضهایی دیگرند. نیز برخی پیشفرضهای برخی جناحها یا تفکرها در تضاد یا تقابل با سایرین است. در واقع در عالم تفکر و فلسفه و علوم تجربی و طبیعی، انکار، نفی، اصلاح و تجاوز به حیطه پیشفرضها به امری معمول و متداول تبدیل گشته و فعالان این حوزهها، گاهی به جای برخاستن به تقابل با نتایج فعالیتهای علمی و فکری و فلسفی، دست به متزلزل ساختن پیشفرضهای آن فعالان و فعالیتهایشان میزنند و چنان تیشه به ریشه استدلال طرف مقابل میزنند که بنای منطقاً علمی و از نظر درونی منسجمشان، بیپایه و اساس میشود و بدون درگیر شدن با مدعای صریح آنها، مدعای مفروضشان را نفی یا اصلاح میکنند و در نتیجه از نگرش و زاویهای دیگر و با مبنا قرار دادن پیشفرض دیگری، چنان مسئله را متحول میکنند که در قدم اول شاید حتی تصور آن نیز غیرممکن مینمود.
در عالم سیاست که موضوع و واضعِ آن، هر دو از نیروهای اجتماعی متفاوت و گاه متخاصم هستند، پیشفرضها به مراتب از اهمیت بنیادیتر و تعیینکنندهتری برخوردارند؛ چراکه اکثریت حاملان پیشفرضها را نه متفکران و اندیشمندان بلکه تودههای انسانها تشکیل میدهند و چون تودههای انسانها و فعالان سیاسی و اجتماعی که مروّجان این پیشفرضها هستند، لزوماً به مواجهه منطقی و علمی با پیشفرضها نمیپردازند و صرفاً به حامل، بهکارگیرنده و تثبیتکننده آنها تبدیل میشوند.
اثبات اشتباه یا ناقص یا متناقض بودن پیشفرضها، بسیار سخت و طاقتفرسا است. هرچند که به رغم این سختی، راهی جز اصلاح پیشفرضها برای تغییر رویه و اصلاح امور و اتخاذ تصمیمات درست متصور نیست. در سطور بالا اهمیت و تعیینکنندگی پیشفرضها در همه سطوح و مراتب و مراحل و نتایج کار تبیین شد.
حال برخی از نگرش تکنوکراتیک و فنسالارانه یا از منظر حقوقی و اداری به انتخابات و نمایندگان مجلس و شورا مینگرند و با مفروض انگاشتن این مفاهیم و مسائل، دست به تحلیل زده که طرح مسائل و ارائه راهکارها را در محدوده خاصی تحمیل مینماید، در حالی که کار سیاسی و اجتماعی در ارومیه به علل تاریخی، سیاسی و فرهنگی، خواسته یا ناخواسته، برخاسته از پیشفرضهایی است که منجر به روند موجود و شرایط فعلی شده است. بنابراین تا زمانی که دست به اصلاح و واسازی پیشفرضها زده نشود، همین نتایج یا نتایج حدوداً مشابه با توجه به ظرف مکانی و زمانی حاصل کار خواهد بود.
زمانی که بهراحتی نماینده مجلس که واضع و مدافع و نگاهبان قانون است، نصف جمعیت شهر را مورد تهاجم کلامی و اخلاقی قرار میدهد، مشخص است که این رفتار، برخاسته از چه پیشفرض و و وابسته به کدام جهان معنایی است لذا نمیتوان با صرف انتقاد از او یا رد صلاحیت او از طرف ارگانهای مسئول، انتظار اصلاح امور را داشت و یا مسئله را به یک یا چند شخص مشخص تنزل داد، بلکه مسئله از پیشفرض نادرست و غیرانسانی و غیرقانونی برمیخیزد که در نظر آن شخص و عده کثیری از جامعه حقیقتی واضح پنداشته شده و بدیهی فرض میشود. دردناکتر از آن، قبول چنین پیشفرضهایی از طرف قربانیان آن و درونی کردنشان است که عمق فاجعه را نشان میدهد حال اگر اصلاحی و تغییری باید، بدون اصلاح این مقدماتِ مفروض، نشاید.
در واقع به اندازه عمق این باورهای غلط موجود در اذهان، خاکبرداری مفهومی، معنایی و نگرشی لازم است تا پیشفرضهای سیاسی و اجتماعی مسالمتآمیز، مردمسالار، دگرپذیر، تساهلگرا و انسانی و حقوقی و اخلاقی جایگزین شود و یک جامعه به علت یک کلیپ مجوزدار، تروریست خطاب نشود. تا زمانی که ما خود را به جای درگیر کردن با پیشفرضها و تلاش برای اصلاح و تغییرشان، درگیر مباحث فنی و تکنیکی کنیم، از مباحث فنی و تکنوکراسی نیز کمترین نتیجه ممکن حاصل خواهد شد و در بر همان پاشنه خواهد چرخید.
انتخابات حتی اگر در یک روستای چهل خانواری باشد پدیده و کنشی سیاسی است. حال اگر کسانی بر این باور باشند انتخابات در شهری مانند ارومیه با چنین تاریخ و ساختار اجتماعی و با چنان روابط سیاسی و فرهنگی و بر اساس چنان باورها و پیشفرضهایی، سیاسی نیست و صرفاً جنبه خدماتی و فنی دارد، مشخص است که باورها و جهانبینیشان، محصول ساختار معناییای است که از پیشفرضهای موجود نشأت میگیرد. واهمهای ناخودآگاه، اسیران چنین ساختار معنایی و قبولکنندگان چنان پیشفرضهایی را از نقد و احیاناً تغییرشان بازمیدارد و روابط و مناسبات را در تمام عرصههای مختلف حیات انسانی در آن جهان معنایی منجمد میکند.
حقوق شهروندی و کرامت انسانی و شراکت سیاسی و مدارای اجتماعی و رشد و توسعه اقتصادی و فرهنگی، غایبان و طردشدگان جهان معنایی کنونی هستند. برای ورودشان به زندگی اجتماعی ارومیه راهی غیر از اصلاح و تغییر مبانی استدلالات که پیشفرضها هستند وجود ندارد. در غیر این صورت در بر همان پاشنه خواهد چرخید و هر تلاشی صرفاً بهمثابه روغنکاری لولاهای در بوده و حداکثر تأثیر آن، کاهش صدای گوشخراش اصطکاک لولاهای این در است که به جان هم افتادهاند.
- کد خبر 13495
- بدون نظر