زبان یک امر و پدیده اجتماعی است از این جهت که علت ضرورتساز پیدایش زبان، ایجاد ارتباط بین انسانهاست لذا یک انسان تنها، اساساً محتاج زبان نمیشود چراکه ارتباط او با خود بدون واسطه رقم میخورد البته در صورتی که به سطحی از شعور برسد که درکی از خود داشته باشد.
علت ضرورتساز ارتباط بین انسانها، انتقال مفاهیم و مقاصد یک شخص به شخص دیگر است در نتیجهی ایجاد، انتقال و دریافت مفاهیم(از طریق زبان) ، بین انسانها، تفکر ایجاد میشود تفکر نیز همچون زبان، پدیدهای اجتماعی است و افراد مجردِ انسانی زمینه و بسترِ نیازمندی و ایجاد زبان را نداشتهاند البته اگر جانوری که زبان ندارد را بتوان انسان نامید چرا که ارسطو میفرماید انسان حیوان ناطق است.
هر زبان در نوع خود منحصر به فرد بوده و همچون دریچهای رو به جهان گشوده میشود شناخت جهان و محیط پیرامون از طریق و با واسطه زبان و نظام معنایی انتقالِ مفاهیم، امکانپذیر میشود هر اجتماعی با توجه به ظرفیت و توانایی زبان خود، محیط پیرامونش و حتی خود را درک میکند. برای بیان خود و ادراک جهان پیرامون، هنوز ابزاری قدرتمندتر از زبان به دست نیامدهاست.
ظرفیت تولید معنا و انتقال مفاهیم هر زبان، سقف اندیشه و بالقوهگی اندیشیدن صاحبان آن زبان را مشخص و محدود میکند در واقع انسان چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فردی در محدوده و ظرفی به نام زبان زندانی است زندانی که هم محدود میکند و هم معنایش میبخشد و هم امکان ارتباط بین همنوعانش را، چرا که انسان بدون زبان جانوری بیش نیست.
ساخت ابزار، انسان را از طبیعت جدا کرد و بر آن مسلط گردانید. زبان متعالیترین و قدرتمندترین ابزار انسان در این مسیر شد. زبان نیز مانند هر پدیده اجتماعی دیگر، امکان زایش، رشد و تعالی و نهایتاً مرگ را پیشرو دارد سند این ادعا، زبانهای باشکوه بسیاری هستند که اکنون فقط به صورت کتیبه وجود دارند و ارتباط صاحبانشان محدود به مفسران و محققان کتابخانهها شده است در واقع آن کتیبهها، سنگ قبر و بنای یادبود آن زبانها هستند و محققان، زائرانِ مرقدشان.
هر جامعه برای قوام و دوام هویت خود به مصالحی فرهنگی و تاریخی نیاز دارد زبان همچون رشته پیوند دهنده این عناصر و مصالح فرهنگی و تاریخی در بیشتر موارد نقشی محوری بازی میکند مثلاً هویت قبطیهای مصری و فنیقیهای لبنانی و رومیها و سریانیهای سوریهای با اضمحلال زبانشان در زبان عربی به ضمیمهای از هویت و فرهنگ عربی تبدیل شد و پیوستگی تاریخی و هویتی پیشینشان امکان تداوم پیدا نکرد اما کردها و فارسها بجای پذیرفتن زبان عربی، دست به مقاومتی تاریخی زدند و با نجات زبانشان، فرهنگ و هویتشان را استمرار بخشیدهاند.
اگر تاریخ را همچون یک انبار عظیم خاطرات و یادآوریهای جوامع در نظر بگیریم انتقال و تداوم و ارتباط با این انبار عظیم خاطرات از طریق زبان، کدگذاری و میسّر میشود مفاهیم و نمادها و نشانههای زبانی، ژنهای فرهنگیای هستند که برسازندهی هویتی جوامع هستند. در پشت لوای هر لفظ و کلمه، مفهوم و معنایی نهفته است مفهوم و معنایی که در طول تاریخ از طرف بیشینه یک جامعه زبانی مورد توافق قرار گرفته است چرا که اگر توافقی بر سر این مفاهیم و معناها (مدلولها) نبود در حقیقت ارتباط (شرط ضرورتساز زبان) به وقوع نمیپیوست بنابراین هر کلمه و هر دالّ زبانی، ویژگیهای منحصر به فرد آن زبان را بین نسلها انتقال میدهد و با پیوندش با انبار عظیم خاطره تاریخی، منشاء واحد هویتی را برای جامعه ایجاد میکند.
زبان کالبد و جسمیت تفکر و اندیشه است با توجه به خصلت منحصربهفرد بودن هر جامعه، زبان هر جامعه نیز منحصربهفرد و بینظیر است و با توجه به این یکتایی و بیهمتایی هر زبان، اندیشه هر جامعه نیز که در کالبد آن زبان در طول تاریخ جاری میشود استثنائی بوده و منظرهای تکرارناپذیر است.
بر این مبناست که گفته میشود هر زبان، پنجرهای از اندیشه و جهانبینیِ ویژه، رو به محیط پیرامون است بنابراین برای ترسیم هویت هر اجتماع و ویژگیهای خاص آن اجتماع، زبان یکی از تمایزسازترین و قدرتمندترین داشتههای آن است.
زبان، سوای جسمیت قابل اتکایی که برای اندیشه دارد، عمق و سقف اندیشیدن و نیز چگونگی اندیشیدن سخنوران خود را تعیین و تحدید میکند از بعد روانی نیز انسانها شدیداً تحت تأثیر زبان هستند تأثیری بدین نحو که منطق و نحوه استدلال انسانها براساس منطق و دستور زبان طرحریزی میشود و سوای مصالح و ابزارهای ارتباطی( کلمهها و نمادها و نشانهها) چگونگی قرارگیری این ابزارها و مصالح در پیوندهای معنایی و ارتباطی و نیز چرایی مدلولهای نتیجه گیری شده از آنها را دستور زبان و منطق برخاسته از آن مشخص میکند.
ژاک لکان، زبانکاو و روانکاو فرانسوی حتی پا را فراتر از این میگذارد او ساختار ناخودآگاه انسان را بر گرفته و تحت تاثیر زبان میداند نتیجهای که از این بحث حاصل میشود بر وابستگی عمیق افراد انسانی به اجتماع در برساخته شدن هویت اجتماعیشان است.
جامعهای که زبان را آفریده و تفکر را ممکن ساخته، جامعهای که روان و ناخودآگاه انسان را بر اساس زبان و منطق زبانی پایهریزی کرده و پیوندهایی که در چارچوب زبان ممکن میشود و در محدودهی آن تفسیر میگردد و براساس آن گسترش یا تحدید میشود. زبان، زندان انسان است البته زندانی که انسان در آن پا به عرصه وجود میگذارد و به همین دلیل است که میلههای آن برای کمتر کسی قابل درک است.
حال که مشخص گشت حتی موجودیت انسان وابستگی تام به زبان دارد نیز یگانگی و وحدانیت هر جامعه و زبان در پیوندی ناگسستنی است نمیتوان در اهمیت تکلم و کاربرد زبان مادری (این عنصر سازنده هویت) هیچ شکی به ذهن راه داد.
از آنجایی که زبان و انسان، عناصر و اموری اجتماعیاند لذا کارکرد و ثمربخشی زبان مادری نیز در روابط و ساختارهای اجتماعی باید مورد مطالعه و تحقیق و بررسی قرار گیرد عوامل طبیعی و ژئوپلیتیکی و جغرافیایی و… در برهههای تاریخی، ساختارهای ویژهای را برای تداوم حیات اجتماعی جوامع مختلف ضروری گرداندهاست به عنوان نمونه ساختار عشیرهای و ایلی در دوره خاصی از تاریخ و بسترهای ویژهای که وجود داشته، جامعه را به سویی هدایت کردهاست که برای تداوم و بقای خویش، جبراً، آن ساختار را برای تنظیم روابط درونی و بیرونی و صورتبندی اجتماعی خویش لازم گردانیدهاست. نتیجتاً با وقوع تدریجی ساختار عشیرهای سایر جنبههای اجتماعی عموماً و زبان به طور اخص با ساختار موجود منطبق میگردد هم در راستای آن ساختار انحنا مییابد و هم آن را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
در دوران جدید که بسترهای اجتماعی و اقتصادی و تکنولوژیک ساختار عشیرهای به تاریخ پیوسته است اما از نظر فرهنگی و گاهاً سیاسی این پدیدهی گندیده در حال مقاومت و حتی بازتولید مضحکانه خود است زبان نیز نیازمند انطباق خود با شرایط جدید اجتماعی است چراکه خود، هم محصول اجتماعی است و هم نیازی اجتماعی را رفع میکند در نتیجه هیچ راه گریزی نیست یا انطباق با شرایط موجود و تحول و بازآفرینی خویش و یا انجماد و نهایتاً مرگ، دوراهی پیش روی هر زبانی است.
در دوران جدید نهاد عشیره و یا ایلی منسوخ شدهاست چراکه جدای از تغییر بسترهای وجودی آن، کارکردهای ضروری اجتماعی آن نهادها نیز از آنها سلب شده و به نهادهای دیگری سپرده شده است نهاد دفاع از موجودیت اجتماعی از عشیره گرفته شده و به نهادهای نظامی حرفهای و مدرن سپرده شدهاست نهاد قضاوت و حل اختلاف از ریشسفیدان و رؤسای عشایر گرفته شده و به دادگستری و نهادهای انتظامی داده شده است این لیست در زمینههای اقتصادی و فرهنگی و هویتی و آموزشی نیز به همین منوال ادامه دارد.
زبان مادری ما که از دل تاریخ و از پس هزارهها به شرایط فعلی رسیدهاست اگر بخواهد در دوران مدرن و دنیای فردا نیز استمرار یابد و از بحرانهای عصر جدید نجات یابد ناگزیر باید از قید نهادهای فسیلی رها گشته و در دل نهادهای جدید جاری شود زبانی که به زبان آموزش، زبان سینما، زبان تحقیق و علم، زبان اداره و بروکراسی، زبان اقتصاد و بازار، زبان سیاست و محاوره تبدیل نشود در خوشبینانهترین حالت به زبانی تبدیل میشود که دوران کهولت و بازنشستگی خود را از سر میگذراند لذا تلاشهای فردی و انفرادی و تشویق به کاربردهای روزانه (که واکنشی و بعضاً هیجانی هستند) گرچه لازم و قابل احتراماند اما به شدت ناکافی و غیرثمربخش هستند حتی احتمال دارد به علت ارضای بانیان این حرکات، از این نگرش و اقدامات، انگیزه و دانش و برنامه لازم جهت اقدامات بجا و ضروری دیگر که همانا نهادمند ساختن و نهادیکردن و تبدیل زبان به ابزار ارتباطی اداره و اقتصاد و آکادمی و فرهنگ است ایجاد نشده و از آن غفلت شود و آنچه که میبایست عامل خیر شود به منبع و منشأ شرّ بدل شود و تمام تلاشها و هیاهوهای این نوع فعالیتها، ناخواسته به مرثیه تشییع جنازه یک زبان، یک فرهنگ، یک اجتماع و یک هویت مبدل شود.
هر اندازه که گونههای جانوری و زیستی برای بقای کدهای زیستی و منحصربهفردیِ تجسم یافته در آنها و بقای سرمایههای زیستشناسی، برای انسان مدرن اهمیت دارد به طریق اولی، حفاظت از تکتک زبانهای موجود وظیفه انسانی و جهانی است چراکه با مرگ هر زبان، یک پنجرهی رو به جهان برای همیشه بسته میشود و یک نوع استثنائی اندیشیدن و تفکر برای همیشه به پایان راه خود میرسد.
متاسفانه دردی را که انسان مدرن از مرگ یک یوزپلنگ یا کرگدنِ در حال انقراض، احساس میکند از فاجعهی مرگ و نابودی یک زبان که منتهی به نابودی یک فرهنگ و یک تاریخ و یک نوع اندیشه میشود حس نمیکند شوربختانهتر حتی ممکن است یوز_دوستِ طبیعتخواهِ ما خود فاشیستی باشد که بر انکار یک زبان و جامعه و در نتیجه همراهی در ایجاد بستر نابودی آن دست بزند.
تشویق و تلاشهای موجود در مورد تکلم و کتابت به زبان مادری هرچند ضروری و محترم است اما نباید به ابزاری در جهت ایجاد شکاف و تقویت جناحبندیهای منفعتمحور سیاسی و منافع آنان و تسویهحسابهای هیجانی و فعالیتهای گذرا تبدیل شود نیز نباید از درک عمق مسئله زبان در ساختار جامعه مدرن غافل ماند چراکه اگر زبان ما نهادمند و حرفهای دنبال نشود پویایی لازم جهت رقابت با سایر زبانها را از دست داده و در نهایت راهی جز تابوت نخواهد داشت.
این مهم نشانگر این است که زبان نه با نصایح استاد_منشانه، نجات مییابد و نه اینکه سنگینی و سترگی کار، توجیه و دلیلی برای فرار از مسئولیت است.
هویت ما بر شاهستون زبان استوار است این مسئله در مورد کردها بدون هیچ شکی صادق است شاید بتوان جوامعی مانند جامعه یهودی را مثال زد که شاهستون هویتشان، مذهب و آیین باشد اما کردها در این زمینه دچار تکثر و تشتت هستند و زبان قابل اتکاتر و اجماع سازتر از سایر عوامل است.
ای کسانی که به نجات یوزپلنگ ایرانی و خرس قهوهای بلوچی ایمان آوردهاید بدانید و آگاه باشید که راه نجات شما در استمرار نهادی زبان است. باشد که در این مسیر پایدار باشید چراکه تاریخ بر اعمالتان حاضر و ناظر است اعمالی که به شهادت در برابر تاریخ قیام خواهند کرد.
بسی رنج بردَش در آن سالِ سی
عجم زنده کردَش بدان پارسی
- کد خبر 13663
- بدون نظر